 ن : hediyeh fallahi
 ت : 1 فروردين 1388
 ز : 1:0
| +
زنی از خانه بیرون امد و سه پیر مرد را ل با چهره های زیبا جلوی در دید. به انها گفت (من شما را نمیشناسم ولی فکر میکنم گرسنه باشید بفرمایید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.) آنها پرسیدند(ایا شوهرتان خانه است.) زن گفت (نه او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته است.) آنها گفتند(پس ما نمیتوتنمیم داخل شویم منتظر میمانیم.) عصر وقتی شوهر به خانه برگشت زن ماجرا را برایش تعریف کرد. شوهرش به اوگفت (برو به انها بگو شوهرم امده بفرمایید داخل .) گفتند(ما باهم داخل خانه نمیشویم.) زن با تعجب پرسید (چرا؟) یکی پیر مرد ها به دیگری اشاره کرد و گفت ( نام او ثروت است.) به پیر مرد دیگری اشاره کرد و گفت نام او موفقیت است . و نام من هم عشق است و حالا انتخاب کنید که کدام ما وارد خانه شویم .) زن پیش شوهرش برگشت و ما جرا را تعریف کرد. شوهر گفت ( چه خوب . پس ثروت را دعوت کنیم تا خانه یمان پر از ثروت شود.) ولی همسرش مخالفت کرد و گفت( باید موفقیت را دعوت کنیم تا همیشه موفق باشیم.) فرزند خانه که دخترکی بود پیشنهاد کرد (بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود ) زن و مرد هر دو موافقت کردند . زن بیرون رفت و گفت ( کدامتان عش است او مهمان ماست . ) عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم با او بلند شدند. زن با تعجب پرسید شما دیگر چرا می ایید ؟) پیر مرد ها با هم گفتند (اگر شما ثروت یا موفقیت را انتخاب میکردید بقیه نمی امدند ولی هر جا که عشق هست ثروت و موفقیت هم هست) اری...... با عشق هر انچه که میخواهید میتوانید به دست اورید 
نظرات شما عزیزان:
|